افکار عجیب من نوشتهی اورحان پاموک ترجمهی علیرضا سیفالدینی نشر نیماژ حالا در تاریکی دختری را که فراریاش میداد اصلاً نمیتوانست ببیند. خواست لااقل او را لمس کند و ببوسدش اما رایحه با بقچهای که همراه داشت آهسته او را پس زد. مولود از این خشنود شد. مصمم بود با کسی که تا آخر عمر … ادامه خواندن افکار عجیب من
برای جاسازی نوشته، این نشانی را در سایت وردپرسی خود قرار دهید.
برای جاسازی این نوشته، این کد را در سایت خود قرار دهید.